جستجوگر پیشرفته






موضوع : داستان های آموزنده و مقاله ,

سنگ مرمر و مجسمه

توی یه موزه معروف که با سنگ های مرمر کف پوش شده بود , مجسمه بسیار زیبای مرمرینی به نمایش گذاشته شده بود که مردم از راه های دور و نزدیک واسه دیدنش به اونجا می اومدند
و کسی نبود که اونو ببینه و لب به تحسین باز نکنه !
یه شب سنگ مرمری که کف پوش اون سالن بود ؛ با مجسمه شروع به حرف زدن کرد و گفت :
" این ؛ منصفانه نیست !
چرا همه پا روی من می ذارن تا تو رو تحسین کنن ؟!
مگه یادت نیست ؟!
ما هر دومون توی یه معدن بودیم , مگه نه ؟
این عادلانه نیست !
من خیلی شاکیم ! "
مجسمه لبخندی زد و آروم گفت :
" یادته روزی که مجسمه ساز خواست روت کار کنه , چقدر سرسختی و مقاومت کردی ؟ "
سنگ پاسخ داد :

 



...ادامه مطلب

امتیاز :

برچسب ها : داستان،قصه های اموزنده , مجسمه سازی،سنگ مرمر , داستانهای اموزنده و کوتاه , تراشیدن،صیقل دادن،رنج و سختی , ارامش و لبخند،موزه معروف،مجسمه ساز ,
مجسمه نوشته شده در دوشنبه 1392/10/09 ساعت 1:02


لینک دوستان
کلیه حقوق این سایت ، متعلق به moalleman می باشد و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است .