جستجوگر پیشرفته
موضوع : داستان های آموزنده و مقاله ,
داستان روشنگر
گویند پادشاهی به وزیر خود گفت می خواهم ادعای خدایی کنم وزیر گفت: نمی شود و مردم نمی پذیرند . پادشاه گفت: کاری بکن که بپدیرند. وزیر گفت فرصت و اختیار تام به من بده ،فرصت و اختیار گرفت،دستور داد غذاهای رشد دهنده عقل را از بین بردند عوامل و افراد بیدار کننده را کنار زدند . عوامل انحراف فکری را ایجاد نمودند .خود وزیر در میان مردم می گشت تا وضع و شرایط را دریلبد.روزی در بیابانی دو نفر را دید که با هم دعوا میکنند علت دعوایشان را از انها پرسید
.اولی گفت: نعل اسبی پیدا کرده ام و لذا اسب می خرم و چون اسب من نیاز به چریدن دارد اینجا علف خوبیست پس باید اسبم را برای چرا با اینجا بیاورم ولی
...ادامه مطلب
امتیاز : |
![ادعای خدایی ادعای خدایی](https://rozblog.com/temp/fafun/dot2.gif)
توسط : شهرام دستجردی