جستجوگر پیشرفته






موضوع : داستان های آموزنده و مقاله ,

سوگلی ناصرالدین شاه

 

در پى انتشار حكم تحريم تنباكو (توسط آيت الله شيرازى ) مردم بيدرنگ دست به كار شدند قليانها را شكستند و مواد را در ميادين آتش زدند. فتوا با سرعت در سراسر ايران انتشار يافت ، تمام توتون فروشها مغازه هاى خود را بستند. در مدت قليلى به طور كامل استعمال تنباكو و توتون در تمام كشور متروك گرديد.
در بعضى نقاط تظاهرات مستقيما عليه شاه صورت گرفت . در حرمسراى ناصر الدين شاه هم قليان و چپق پيدا نمى شد همه را شكستند و جلوى خوابگاه ناصر الدين شاه ريختند.
ناصر الدين شاه يك روز به اندرون براى سركشى سراغ انيس الدوله سوگلى حرم مى رود. مى بيند غلامان و كلفت ها مشغول پياده كردن قليانهاى نقره و مرصع هستند و خانم ناظر بر اعمال آنها، سؤ ال مى كند: علت چيست ؟ انيس الدوله جواب مى دهد: (براى اينكه قليان حرام شده . شاه با تغير مى گويد: كى حرام كرده ؟
انيس الدوله جواب مى دهد: همان كسى كه مرا به تو حلال كرده است .



امتیاز :

برچسب ها : تنباکو , سوگلی ناصرالدین شاه , تظاهرات علیه شاه , توتون و تنباکو , فتوا , آیت الله شیرازی , حلال , حرام , تحریم تنباکو , حرمسرای ناصرالدین شاه ,
سوگلی نوشته شده در یکشنبه 1391/11/22 ساعت 13:01

موضوع : داستان های آموزنده و مقاله ,

تار عنکبوت

 

عکس های تار عنکبوت بارانی-www.irandid.ir

مردي در جهنم بود كه فرشته اي براي كمك به او آمد و گفت من تو را نجات مي دهم براي اينكه تو روزي كاري نيك انجام داده اي فكر كن ببين آن را به خاطر مي آوري يا نه؟

او فكر كرد و به يادش آمد كه روزي در راهي كه مي رفت عنكبوتي را ديد اما براي آنكه او را له نكند راهش را كج كرد و از سمت ديگري عبور كرد.

فرشته لبخند زد و بعد ناگهان تار عنكبوتي پايين آمد و فرشته گفت تار عنكبوت را بگير و بالا برو تا به بهشت بروي. مرد تار عنكبوت را گرفت در همين هنگام جهنميان ديگر هم كه فرصتي براي نجات خود يافتند به سمت تار عنكبوت دست دراز كردند تا بالا بروند اما مرد دست آنها را پس زد تا مبادا تار عنكبوت پاره شود و خود بيفتد. كه ناگهان تار عنكبوت پاره شد و مرد دوباره به سمت جهنم پرت شد. مرد پرسید چه شد مگر نمی خواستی مرا نجات دهی؟

فرشته با ناراحتي گفت : تو تنها راه نجاتي را كه داشتي با فكر كردن به خود و فراموش كردن ديگران از دست دادي. ديگر راه نجاتي براي تو نيست و بعد فرشته ناپديد شد و ...



امتیاز :

برچسب ها : بهشت،تار،عنکبوت،جهنم،فرشته،نجات , مردی در جهنم،تار عنکبوت،فراموشکردن دیگران، , بهشت و جهنم , فراموش کردن دیگران , راه نجات , فرشته های بهشتی , بهترین کارها , آموزش و پرورش , شهرستان سربیشه , خراسان جنوبی ,
بهشت و جهنم نوشته شده در دوشنبه 1391/11/02 ساعت 1:46

موضوع : داستان های آموزنده و مقاله ,

نوع دوستی؟؟؟!!!

داشتم از بازار بر مي گشتم خونه، مسيرم جوريه که از وسط يه پارک… رد ميشم بعد مي رسم به ايستگاه اتوبوس، توي پارک که بودم يه زن خيلي جوون با چادر مشکي رنگ و رو رفته و لباس هاي کهنه يه پيرمرد رو که روي يه چشمش کاور سفيد رنگي بود همراه خودش راه مي برد. رسيدند به من و گفت:سلام!
من فکر کردم الان ميخواد بگه من پول ميخوام،به من کمک کنید که بابام رو ببرم دکتر و از اين حرفا. اول خواستم برم بعد گفتم من که عجله ندارم بذار واستم ببینم چی میشه. منم همينطور که اخمام تو هم بود سرم رو به علامت جواب سلام تکون دادم و نگاهش کردم.
گفت: آقا من بايد بابام (پيرمرده رو نشون داد) رو ببرم مجتمع پزشکي نور.آدرسش نوشته توي خيابان وليعصر، خيابان اسفندياري!
 گفتم خب؟
با يه لحن بغض آلود گفت: خوب بلد نيستيم کجاست توي اين شهر خراب شده از هر کي هم مي پرسيم اصلا به حرفمون گوش نميدن!   (اشک تو چشماش جمع شده بود))
بهش آدرس دادم و گفتم تو اين شهر خراب شده وقتي آدرس ميخواي بايد بي مقدمه بپرسي فلان جا کجاست. اگر سلام کني يا چيز ديگه بگي فکر ميکنن ميخواي ازشون پول بگيري!
بعد از اينکه رفت گفتم چقدر سنگدل شديم، چقدر بد شديم و چقدر زود قضاوت مي کنيم. خود من تا حالا به چند نفر همين جوري بي محلي کردم و راه خودمو گرفتم و رفتم، چون با خودم گفتم ، خوب معلومه ديگه پول ميخواد!
طفلي زن بيچاره خيلي دلم براش سوخت که فقط به خاطر اينکه فقير بود و ظاهرش فقرش رو نشون ميداد، دلش رو شکسته بوديم
بعد گوش عالم رو با اين دروغ پر کرديم که ما اصالتا مردم نوع دوست و با فرهنگي هستيم و اينقدر اين دروغ را تکرار کرده ايم که خودمون و البته فقط خودمون باورمون شده...

منبع: ریور



امتیاز :

برچسب ها : انسانهای فقیر،گدا،نوع دوستی،بازار،دل شکسته , داستانهای اموزنده , سنگدل , شهر , ظاهر انسان ها , با فرهنگ , تکرار دروغ , باورکردن , داستانک , ایستگاه اتوبوس , چادر مشکی , لباس های کهنه ,
گدا نوشته شده در یکشنبه 1391/11/01 ساعت 0:11

موضوع : داستان های آموزنده و مقاله ,

آلفرد نوبل

آلفرد نوبل از جمله افراد معدودی بود که این شانس را داشت تا قبل از مردن، آگهی وفاتش را بخواند! حتما می دانید که نوبل مخترع دینامیت است. زمانی که برادرش لودویگ فوت شد، روزنامه‌ ها اشتباهاً فکر کردند که نوبل معروف (مخترع دینامیت) مرده است. جناب نوبل وقتی صبح روز بعد روزنامه ها را می‌خواند با دیدن آگهی صفحه اول، میخکوب شد. روزنامه ها با تیتر درشت زده بودند:

"آلفرد نوبل، دلال مرگ و مخترع مر‌گ آور ترین سلاح بشری مرد!"

نوبل، خیلی ناراحت شد. با خود فکر کرد: آیا خوب است که پس از مرگ مردم مرا این گونه بشناسند؟

سریع وصیت نامه‌اش را آورد. جمله‌های بسیاری را خط زد و اصلاح کرد. و در آن قید کرد ثروتش صرف جایزه‌ای برای صلح و پیشرفت‌های صلح آمیز شود.

منبع:dastanak.com



امتیاز :

برچسب ها : جایزه نوبل،داستان،وصیت نامه،مخترع،دینامیت , جایزه , برگزیدگان نوبل , تیتر درشت روزنامه , جایزه صلح , پیشرفت های صلح آمیز , مرگ اورترین سلاح , دلالان مرگ , کشتار انسانها ,
نوبل نوشته شده در دوشنبه 1391/10/25 ساعت 0:30

موضوع : داستان های آموزنده و مقاله ,

طمع

پادشاهی سرزمین بزرگ و ثروتمندی را اداره می کرد، ولی باز هم از زندگی خود راضی نبود؛
و خود نیز علت این مسئله را نمی دانست.
روزی پادشاه در کاخ زیبایش قدم می زد. هنگامی که از نزدیک آشپزخانه عبور می کرد، صدای ترانه ای را شنید.
به دنبال صدا، پادشاه متوجه یک آشپز شد که روی صورتش برق سعادت و شادی دیده می شد.
پادشاه بسیار تعجب کرد و از آشپز پرسید: ‘چرا اینقدر شاد هستی؟’
آشپز جواب داد: ‘قربان، من فقط یک آشپز هستم، اما تلاش می کنم تا همسر و بچه ام را شاد کنم.
ما خانه ای کوچکی تهیه کرده ایم و به اندازه خودمان خوراک و پوشاک هم داریم.
بدین سبب من راضی و خوشحال هستم.’
پس از شنیدن سخن آشپز، پادشاه با وزیرش در این مورد صحبت کرد.
وزیر به پادشاه گفت : ‘قربان، این آشپز هنوز عضو گروه 99 نیست!
اگر او به این گروه نپیوندد، نشانگر آن است که مرد خوشبینی است.’
پادشاه با تعجب پرسید: ‘گروه 99 چیست؟
وزیر جواب داد: ‘اگر می خواهید بدانید که گروه 99 چیست،باید                  



...ادامه مطلب

امتیاز :

برچسب ها : پادشاه و آشپز،طمع پول،داستان های زیبا، , داستان کوتاه و خواندنی , خوشبختی چیست , امید به اینده , تباه کردن زندگی , ترس از فردا،آشپز ماهر , سکه های طلا , صدای ترانه , شادبودن همیشگی , پادشاه , وزیر , داستان کوتاه ,
آشپز و سکه ها نوشته شده در شنبه 1391/10/23 ساعت 22:47

موضوع : داستان های آموزنده و مقاله , دینی.مذهبی ,

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.

مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد!

او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباس هایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.

در راه مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید.

مرد پاسخ داد:من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید. از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او  تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند.

همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.

مرد اول درخواستش را دوباره تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود.

مرد اول سوال کرد: چرا نمی خواهی با من وارد مسجد شوی و نماز بخوانی؟

مرد دوم پاسخ داد: من شیطانم.

 مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد.

شیطان در ادامه توضیح می دهد: من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم. وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید...

من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم...

 نتیجه اخلاقی داستان:

کار خیری را که قصد داریم انجام دهیم به تعویق نیاندازیم. زیرا هرگز نمی دانیم چقدر اجر و پاداش ممکن است ازمواجهه با سختی های در حین تلاش به انجام کار خیر دریافت کنیم . پارسائی شما می تواند خانواده و بستگانتان را هم نجات دهد و ...



امتیاز :

برچسب ها : شیطان و مرد زاهد،نماز،مسجد،چراغ،وسوسه شیطان , شیطان , افراد مومن , نتیجه اخلاقی , گناه , اجر و پاداش , مسجد , نماز خواندن , صحبت کردن با شیطان , امرزش گناهان , کار خیر ,
شیطان و مرد عابد نوشته شده در پنجشنبه 1391/10/21 ساعت 23:23

صفحات سایت

تعداد صفحات : 7





مطالب تصادفی
نگارش جدید توصیفی tosifi
علادم نگارشی و عبارات فارسی
بازی شلیک با کمان
آموزش اشپزی
تودیع معارفه مدیر آموزش و پرورش شهرستان بیرجند
ماشین ها
رفع مشکل نمایش فونت ها در ویندوز سون
شما چه رنگی هستید؟
نمونه آزمون تستی ششم
امور تربیتی
تقدیرنامه دانش آموزی
منشور راهبردی و سیاست های آموزشی حوزه معاونت آموزش ابتدایی
معلم
ذخیره فایلهای آفیس
متن لوح تقدیر
ذخیره سازی سیستم دانش آموزی
ازمون انشا پایه ی ششم
پاکستان
گروههای آموزشی
ساختمان گوش
آیین نامه ارزشیابی پیشرفت تحصیلی و تربیتی دوره ابتدایی
طرح درس سالانه تاریخ
آبدیت ویندوز 10
آموزش رجیستر کردن نرم افزارها
تکالیف مهارت محور
کتب ورق زن ششم
دفترچه سوالات کنکور سراسری
بازی های کم حجم
خوش خط بودن
مسابقه اتومبیلرانی
الگوی بدیعه پردازی یا نوآفرینی
جراحی و ترمیم مفصل
کودک یک دست
بهترین تغذیه برای دانش آموزان
حرکت بدن
ضمن خدمت
آزمون عملکردی علوم تجربی
طرح درس سالانه تاریخ
اشتباهات زن ها
مغز انسان
لینک دوستان
کلیه حقوق این سایت ، متعلق به moalleman می باشد و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است .